
کوری
مردی در حال رانندگی ناگهان متوجه میشود که دیگر جایی را نمیبیند و هالهای سفید در مقابل چشمانش ظاهر شده است. مرد از ماشین خود پیاده میشود و با لحنی هراسان و یاریخواهانه به دیگر افراد داخل خیابان میگوید که نمیتواند چیزی ببیند. این صحنهی هولناک، نقطهی آغازیست که ژوزه ساراماگو (José Saramago) برای کتاب کوری (Blindness) که یکی از برجستهترین آثار او محسوب میشود، برگزیده است. در رمان کوری شخصیتها، شهر محل سکونت آنها و همچنین هیچکدام از خیابانها نام ندارند. ژوزه ساراماگو شخصیتهای این کتابش را با عناوینی مانند: دکتر، زن دکتر، دختری که عینک دودی داشت، پیرمردی که چشمبند سیاه داشت، پسرک لوچ و... به مخاطبان معرفی میکند و البته با وجود این محدودیت در نامگذاریها، به کمک مهارت استثنایی خود، ماجرا را بهدرستی و ظرافت جلو میبرد. سبک و ساختار دشوار رمان کوری، پس از چند صفحه به جاذبهای استثنایی بدل میشود.