دستهبندی: رمان و داستان
توضیحات
نوآ ماروین و توری نفس شان را حبس کردند. نوآ تلاش کرد به صدای قدم های آقای ثورن گوش کند.ولی صدایی نمی آمد . آقای ثورن مثل یک روح بود. چه می شد اگر آقای ثورن به اینجا می آمد.و آن ها را پیدا می کرد؟ چه می شد اگر آن ها را در اتاق خواب حبس می کرد؟
نظرات
دستهبندی: رمان و داستان
